چه چیزی میتونه وادارم کنه به آپدیت کردن وبلاگ، در سحر روز جمعه؟ تهوع و بهت بعد از دیدن فیلم Requiem for a dream! سی دقیقهای هست که فیلم تمام شده و خواب از سرم پریده. فرصت رو غنیمت شمردم و خواستم گرد و خاکی از وبلاگ پاک کنم. امروز ۴ مرداده. تقریبا بیست روزی هست که امتحانات ترم دو تمام شده. این ترم یک نمره افت معدل داشتم و ناراضی نیستم. درس نخوان و بیبرنامه بودم، حقم بود بیشتر افت کنم! از افت معدل ناراحت نیستم و نمیدونم این یعنی خوب یا بد. فقط میدونم باید منظم تر زندگی کنم. وقتی منظم میشم که تحت فشار باشم! سابقا که اینطور بودم. سابقا یعنی قبل از مصرف قرصها. مطمئن نیستم هنوز هم همانطور باشم. یادمه وقتی تراکم کارها زیاد میشد، عملکرد مفیدتری داشتم. با همین استراتژی تابستان شلوغی رو پشت سر میذارم. کلاس زبان و دو پروژهی کمیته ( که مسئول یکی از پروژهها هستم) و پژوهشهای نوروساینس و غیره. گفتم پروژهی نوروساینس و حس خوشایندی از مرکزی ترین نقطهی وجودم پراکنده شد! آزمایشگاه علوم اعصاب و رتها و موشهاش رو ستایش میکنم! در ذهنم دور بود روزی که در ازمایشگاه علوم اعصاب، بشینم پای ثبت فعالیت رتهای باهوش. اما خیلی زودتر از چیزی که باید رویای نوجوونی رنگ حقیقت گرفت. شیفتهی نگاه کردن به خانم دکتر هستم وقتی که با موشهای عزیزش حرف میزنه، وقتی که ما گند میزنیم و با صبوری و طمانینه خطامون رو اصلاح میکنه. شیفتهی گروهی هستم که با هم کار میکنیم. روزهایی که از ازمایشگاه بر میگردم حس میکنم دچار حسی شبیه به پروازم. از خوشحالی؟ نه. از رضایت. لب نوروساینس چنان من رو درگیر کرده که شبها خواب رت میبینم! رتهایی با چشمهای یاقوتی. ته این قصه مجهوله برام. در حالی که تدریس breaking bad news رو برای دانشجوهای پزشکی میپذیرم، به تغییر رشته فکر میکنم و از خودم میپرسم واقعا روزهای بهتری در دندان پزشکی منتظرمه؟ نمیدونم. بهش دردناک ماجرا اینجاست که در ۱۵-۲۰ روز آتی باید تکلیفم با رشته م مشخص شده باشه. گذشت ایامی که نباید تصمیم میگرفتم. روانپزشکم موکول کرد همهچیز رو به مرداد و حالا مرداده. ترم دو تمام شده و از علوم پایه پزشکی بابت تمام تجربههایی که در ذهنم حک کرد، ممنونم.
قصهی اتفاقات بیمارستان عروسکی و کمیته رو کی تعریف کنم پس؟ کاش وبلاگ رو موقعی که باید اپدیت میکردم. چرا صرف نظر میکنم از ثبت اتفاقات خوب؟ عادت کردم به چسنالهنگاری؟ گمونم! دلم نمیخواد اینجا خلاصهی روزهای بدم باشه. دوست دارم پابرجا نگهش دارم، هر طوری که شده. سعی میکنم منظم باشم و وبلاگ نویسی رو هم به کارهای روزانه م اضافه کنم. باشه که این بار آخرین باری باشه که اینجا اینطور خاک گرفته:)
درباره این سایت